loading...

Content extracted from http://alibahar.blog.ir/rss/?1581162920

بازدید : 292
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 20:25

وصال دولت بیدار ترسمت ندهند

که خفته‌ای تو در آغوش بخت خواب زده

بیا به میکده حافظ که بر تو عرضه کنم

هزار صف ز دعاهای مستجاب زده

اعترافات تولستوی
در این آشفته بازار ناشی از کرونا و فرو ریختن این همه آداب پوچ و بی معنی در فرهنگ بشری که چون حصاری آدمی‌را در میان خود گرفته است و دیدن و شنیدن آن همه وقایع غمناک و تراژیک که زندگی را برای آدمی‌قله کوهی کرده است که سزیف وار باید تخته سنگی را بر بالای آن برده و هی این عمل واهی را تکرار کند این فکر به ذهنم متبادر می‌شود که راستی اصل زندگی چیست و کجاست و دلیل موجه ما برای این همه زندگی از برای چیست ؟که با حب و بغضی از سر تعصب و خامی‌بر سر دستمالی ناچیز که این چند روزه حیات است ،قیصریه‌‌‌ای را به آتش می‌کشیم ؟تولستوی در کتاب اعترافات می‌نویسد زندگی چیزی جز یک فریب بزرگ و در نهایت نابودی مطلق نیست.
اصلا و ابدا برای چه باید به آب و آتش زد و زندگی کرد ؟براستی اندکی فقط اندکی به فکر ناقص هر کدام از ما از شاه تا گدا آمده است که آیا می‌توانیم برای زندگی اصولی قائل باشیم و یا در پی معنایی عمیق به کشف و مکاشفه‌‌‌ای از سر معرفت برسیم؟اینها پرسش‌های ساده و بی جواب است که هر آن آزارم می‌دهند و اما این که قابل تحمل است، نه چون هملت ترس از دنیای آن سوی مرگ بلکه نوعی بزدلی و پوست کلفتی علیرغم اشراف به این پوچی و دریغ محض باز وادار می‌کند که دستی از سر استیصال بر سر این چند روزه زندگی نکبت بار بکشیم.

باری من بین اعترافات تولستوی و هملت شکپیر و هرج و مرج گویی خویش سرگردانم.

تولستوی در کتاب اعترافات! خویش می‌نویسد اعترافات دینی هیچ ارتباطی با زندگی اصلی انسانها ندارند دقت که می‌کنی هر آدمی دقیقا زندگی شخصی را جدا از آموزه‌های دینی پیش می‌برد.
به عبارتی از نگاه تولستوی در ابتدای اندیشه فلسفی به جهان او دین و زندگی را دو پدیده کاملا مجزا می‌داند که هر کدام راه خود را می‌روند.
او در جایی از کتاب اشاره می‌کند آنجا که فکر می‌کنیم ایمانی هست جز فضایی خالی و تهی چیزی نیست و سپس ادامه می‌دهد مثل یک مومن مسیحی کلماتی را تکرار می‌کنیم ،صلیبی می‌کشیم و آنگاه در برابر پدر مقدس تعظیم می‌کنیم ،اینها که انجام میدهیم همه اعمالی مطلقا بی معنا هستند.و در آخر تولستوی بدنبال معنای زندگی ،ایمان به بهتر شدن را تنها راه درست زیستن در زندگی انسان می‌داند
وی در بخشی از کتاب اعترافات اشاره‌‌‌ای به افسانه‌‌‌ای شرقی می‌کند و آن را به زندگی بشر ربط می‌دهد. طبق این افسانه انسان در حال فرار است از دست درنده‌‌‌ای وحشی اما به درون چاهی سقوط می‌کند که در انتهای چاه اژدهایی در انتظار بلعیدن اوست. حال انسان نه جرئت بیرون امدن را دارد نه جرئت رها کردن خود را در دهان اژدها. پس به ناچار به شاخه‌های اطراف چاه پناه می‌برد که موش‌ها در حال جویدن تارها هستند.اما چنگ می‌زند و خود را معلق در چاه تعلقات نگه می‌دارد هر دو سوی این راه تباهی ست و انسان نیز این را خوب می‌داند ولی در همین خیال متوجه چکیدن قطرات عسل از روی شاخه می‌شود و با تقلا زبانش را برای لیسیدن به عسل می‌رساند. شاید همه زندگی همین چند قطره عسل باشد که شیرینی معلق بودن مابین دو مرگ را توجیه می‌کند ...و نتیجه می‌گیرد که آیا در زندگی معنایی هست یا همه رنج‌ها و تلاش‌ها بی معناست و با مرگ به آخر می‌رسد

منتقدین ادبیات داستانی تولستوی را پیامبر داستان نویسی می‌نامند .
او جمله‌‌‌ای دارد بدین مضمون که تعریف جامعی از خواستگاه و شاید هم پرت شدگی آدمی‌ست "همه می‌خواهند بشریت را تغییر دهند اما هیچ کس به تغییر دادن خویش نمی‌اندیشد " .
فکر کنم این جمله شامل همه تاریخ بشریت از آدم تا اکنون می‌گردد که هرکه آمد خواست دنیا را عوض کند بی آنکه در فکر عوض کردن خود باشد عوضی!
به عبارتی تا آدمی‌نداند که چقدر عوضی ست پی به راه چاره عبور از بحران نخواهد برد.
ماهشهر از دفتر یادداشتها ع-بهار

TAEMIN 2nd Concert - T1001101
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 9
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 11
  • بازدید کننده امروز : 8
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 69
  • بازدید ماه : 297
  • بازدید سال : 2501
  • بازدید کلی : 5928
  • کدهای اختصاصی